شیطونی های نازنین زهرا

روزها هرچی لباس توی کشوهات داری میاری میریزی وسط هال یکی یکی میپوشی امروزم سه تا رو با هم پوشیدی بعد دونه دونه میگی ددنه ؟ یعنی این لباسه بیرونه ؟ چند روزه پیشم خیلی کلافم کردی که بریم بیرون گفتم برو لباسهات رو بیار اتوت رو بیار تو هم نشستی کلی لباسات رو اتو کردی منم یه نفس راهت کشیدم

شب های میایی رختخوابها رو روی هم میگی جمع کنیم بابایی میندازتت روی رختخوابها نمی دونم چرا به این بازی میگی آب آسمانی و کلی کیف میکنی ...

تازگی ها تا بابا میشینه پای کامپیوتر میایی میگی آنلود (دانلود ) چون چند روز پیش روی پای بابا نشسته بودی و بابا کارتون ها رو نشونت میداد میگفت کدوم رو برات دانلود کنم دیگه یاد گرفتی میگی آنلود ...

دیروز خیلی خسته بودم و حالم خیلی خوب نبود همین جوری نشسته بودم تکیه دادم چشمامم بستم بعد که نگاهت افتاد بهم اومدی گفتی : مامان موردی ( مامان مردی !)     ...

دوسه روزه یاد گرفتی وقتی میریم خونه ی آقاجون وقتی میخواد بره بهش میگی آقا پول بیده وقتی هم بهت میده میگی پول آبی بیده     پولم توی مشتت میگیری میگی بیرم عمو به (برم از عمو به بخرم ) ...

سلام نازنینی این روزها من دارم خیاطی میکنم شما هم تندی میایی میگی قیچی بده پاره بعدم لباس و هرچی دم دستت باشه میزنی به قیچی که مثلا پاره اش کنی   چرخ خیاطی هم که میارم مال خودتم میارم میایی میگی منه یعنی مال منه و پاتو میزاری رو پدال می ری که میری   متر رو هم نمیدونم چه جوری از درازاش به دو نصفه کردی به سوزن هم میگی آمپول ! اصلا هم نمیترسی و میخواهی دستت بگیری ...

سلام دختر ناز نازی کلمه جدیدی که از دیروز یاد گرفتی نخوامه یعنی نمی خوام دیشب من : نازنین زهرا بیا از روی میز پایین ؛ تو : نخوام بابایی : نازنین زهرا برو کنترل رو برای بابا بیار ؛ تو : نخوام من : نازنین زهرا بیا بخواب ؛ تو : نخوام